معنی مذمت در شعر
لغت نامه دهخدا
مذمت. [م َ ذَم ْ م َ] (از ع اِمص) ذم. مذمه. نکوهش کردن. نکوهیدن. بد گفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به مذمه شود. || (اِمص) نکوهش. بدگوئی. مقابل محمدت.
- مذمت کردن، بدگوئی کردن. عیب جوئی کردن. ذم کردن.
- مذمت کننده، بدگوئی کننده. نکوهنده. (فرهنگ فارسی معین). عیب گوینده. عیب نهنده: زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده ٔ خود را گم و کم نیابد. (تاریخ قم از فرهنگ فارسی معین).
شعر
شعر. [ش ُ] (ع مص) شَعْر. (ناظم الاطباء). شعر نیکو گفتن. (از اقرب الموارد). رجوع به شَعْر شود.
حل جدول
فرهنگ معین
(مَ ذَ مَّ) [ع. مذمه] (اِمص.) نکوهش، سرزنش.
فرهنگ عمید
بد گفتن از کسی یا چیزی،
بدگویی، نکوهش،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نکوهش
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدگویی، توبیخ، خردهگیری، زشتیاد، سرزنش، غیبت، نکوهش،
(متضاد) محمدت، ستایش، بدگفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن،
(متضاد) ستایش کردن
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ فارسی هوشیار
نکوهش، بدگفتن، بد گوئی
مذمت کننده
نکوهنده (صفت) بدگویی کننده: نکوهنده: زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده خود را گم و کم نیابد.
معادل ابجد
1954